۱۳۹۷ مرداد ۱۰, چهارشنبه

اززری اصفاهنی: بیاد شهدای فروغ جاویدان

♨️بیاد شهدای فروغ جاویدان
💥و کوه پرومته را آواز داد

با پاهای  خونین اش
از تپه های تاریکی گذر کرد
همچون درختان پائیزی
اندوه خویش را برشانه های خود گریست
و چون تندرهای بهاری
دردره های گلگون بارید
همه خونی را که در قلب خود داشت

وآنگاه  کوه بر پرومته آواز داد
نگاه کن پرومته
مرغان جگر خوار باز میگردند
و خورشید عبوس
برشانه های تو آتش میریزد
نگاه کن پرومته
این قله های تو درتو
این سنگلاخ های گدازان
هرگزبپایان
 نمی رسند هرگز!
و پرومته سربرداشت
و غمناک به دشتهای دور نگریست
به کودکانی که برزمین های سرد خفته بودند
 به مردانی که درتاریکی های درد مرده بودند
وبه زنانی که بر ویرانه های  تن خود می گریستند!

آهای پرومته
شب جنگلی است که درآن
لاشخوران لانه کرده اند 
و قلب تو طعمه گرم شاد خواران است

هنوز هم میشود
که مشعل زئوس را باز پس دهی
و انسان را درتاریکی ها  رها کنی
آی  پرومته !
درشادمانی های جهان
جایی برای تو نیز هست
درخیابان های رام

درخلوت ها و بسترهای گرم
سربردامان الهه گان زیبا
و خدایان شادیها 
و پرومته به آسمان های تاریک نگریست
و کلبه های ویران شده
و تلخ
تلخ تلخ

دردرون خویش گریست
آی پرومته
به چه می اندیشی؟
جهان تا بوده همین بوده
و تاریکی درد ها را هیچ مشعلی روشن نمی کند
بیهوده جان و تن به رنج مبخش
مشعل را رها کن
برخیز  به  دره ها سفر کن
سفر درسراشیب ها همیشه آسان است
سفر درراه های رام
درکنار رودخانه ها

و جنگل هایخوشبوی کاج ها
سفر در میان خاطره های گذشته
سفر درکنار چشمه های شیرین
و کندو های عسل عشق
و پرومته  غمگین سربر دامن تنهایی خود فرو برد
وخون از زخم هایش فرو چکید
مرغان جگر خوار رسیدند
باز رسیدند
باز رسیدند
و منقارهایشان را بر جگر گاه او فرو بردند
و صدای پای مرگ
درگوش هایش دوباره طنین انداخت
آی پرومته
برگرد
آیا بیاد داری که سالهاست خون تو قله ها را رنگین کرده است
مشعل زئوس را به او باز پس بده
و خود را برهان
و او اندوهناک دست بر پهلوی خونین خود نهاد و غرید
چون شیران زخمی کوهساران غرید
نه هرگز
هرگز
شعله  وروشنایی را به تاریکی نمیدهم
نه هرگز
آویشن های کوهی ر ا با گلهای رنگین  گلخانه ها تعویض نمی کنم
 نه هرگز
ستاره های دوردست پرشکوه را
با تپش های  رنجورنور شمع ها تعویض نمی کنم
 نه هرگز
 جنگل های نیالوده بکر را
با درختان تزئین شده خیابان ها  تعویض نمیکنم

گرچه  این راه همه در اشک و اندوه  طی شد
وقلب من همه  شادمانی های  گلگونش را فراموش کرد
گرچه اندوه من چون درختان پائیزی
سربرشانه های خود گریست
و دراین جاده های بی پایان
نه اهوان سفر کردند
نه مرغان زرین بال
نه از زنبق های کوهی نشان دیدم
ونه از جویباران زلال
تپه تپه بیابان ها درخارزارها  طی شدند
تپه تپه تاریکی ها در تاریکی ها
و لاشخوران سیاه مرگ
 درآسمان ها دراهتزاز
و این خورشید خون  رنگ 
که  نیزه هایش را بر شانه هایم فرو میکند
و آخرین قطره های آب را
از تشنگی لبانم می ستاند

  پرومته ایستاد
و درقلب خود دوباره صدای جویبار ان را شنید
و صدای  فواره های غلتان را
وصدای آوازی را که کودکان انسان می خواندند
و صدای همهمه شکوفه های گیلاس را
درباغ های دهکده های دور
و درخیال خود به زمزمه بارانها گوش کرد
که درتپه ها گندم ها را آب میدادند 
و رودخانه ها را سرشار میکردند
 و درخیال خود آواز کودکان راشنید
که گردا گرد مشعل درخشان  میخواندند:

بیا ئید دستهایمان را درهم حلقه کنیم
و دربرابر شعله های نور برقصیم
بیا ئید دستهایمان را درهم حلقه کنیم
 و دربرابر تنورهای خوشبوی نان برقصیم
 بیا ئید دستهایمان را درهم حلقه کنیم
و بر ویرانه تاریکی ها برقصیم
 و پرومته  برخاست
و بازدررد پای خونین  خویش
 رو برفراز قله ها گام نهاد
و کرکسان جگر خوار بربالای سرش
همچنان درپرواز

............
 از زری اصفهانی

****
پرومته یک خدای یونانی است ( طبق میتولوژی یونان باستان) که آتش را از زئوس میدزدد و برای انسان به ارمغان می برد . مجازات او ابدیست . عقابی هرروز جگر اورا می شکافد و میخورد وروز بعد جگر ترمیم میشود و باز عقاب سر میرسد. این داستان در ادبیات مدرن هم بسیار مورد استفاده قرار گرفته و فیلم ها و داستان های
زیادی درموردش نوشته شده است

هیچ نظری موجود نیست:

کنسرت داریوش - خونه

# همبستگی_ملی #سپاه_عامل_سیل #خامنه‌ای_عامل_ویرانی