۱۳۹۷ شهریور ۲, جمعه

ذهن شما در آرامش به شما کمک خواهدکرد


روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است.
ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود.
بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.
کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد.
کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز از ادامۀ جستجو نومید شده بود، پسرکی نزد او آمد و از وی خواست به او فرصتی دیگر بدهد.
کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، “چرا که نه؟ به هر حال، کودکی صادق به نظر میرسد.”
پس کشاورز کودک را به تنهایی به درون انبار فرستاد.
بعد از اندکی کودک در حالی که ساعت را در دست داشت از انبار علوفه بیرون آمد.
کشاورز از طرفی شادمان شد و از طرف دیگر متحیّر گشت که چگونه کامیابی از آنِ این کودک شد.
پس پرسید، “چطور موفّق شدی در حالی که بقیه کودکان ناکام ماندند؟”
پسرک پاسخ داد، “من کار زیادی نکردم؛ روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم و در همان جهت حرکت کردم و آن را یافتم.”
ذهن وقتی که در آرامش باشد بهتر از ذهنی که پر از مشغله است فکر میکند.
هر روز اجازه دهید ذهن شما اندکی آرامش یابد و در سکوت کامل قرار گیرد و سپس ببینید چقدر با هوشیاری به شما کمک خواهد کرد زندگی خود را آنطور که مایلید سر و سامان بخشید

۱۳۹۷ شهریور ۱, پنجشنبه

Free Iran: The Hour Of Execution

 رویش ناگزیر جوانه ها

گردهمايي‌های همزمان و مرتبط در ۲۰ پايتخت و شهر مهم اروپا و آمريكاي شمالي
سي‌امين سالگرد قتل عام ۳۰ هزار زنداني سياسي در ايران
سعی کردند که ما را دفن کنند، غافل از این‌که ما بذر بودیم
فراخوان جوامع ایرانی به جامعه جهانی#قتل_عام۶۷   #قیام_تاسرنگونی #1988Massacre   #FreeIran2018

سالروز#قتل_عام۶۷

 
سالروزقتل عام 67 باید همه عاملان وعمران را به پای میز عدالت بکشیم
#قتل_عام۶۷
  #قیام_تاسرنگونی

#1988Massacre   #FreeIran2018

۱۳۹۷ مرداد ۲۹, دوشنبه

چه کسانی مانع پیشرفت شما هستند؟

ظرف عسل


این یک معامله با خداست
روزی یک کشتی پراز عسل در ساحل لنگر انداخت وعسلها درون بشکه بود وپیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود
و به بازرگان گفت :
از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی که تاجر نپذیرفت وپیرزن رفت ..
سپس تاجر به معاونش سپردکه آدرس آن خانم را پیدا کند وبرایش یک بشکه عسل ببرد …
آن مرد تعجب کرد وگفت
ازتو مقدار کمی درخواست کرد نپذیرفتی والان یک بشکه کامل به او میدهی .
تاجر جواب داد :
ای جوان او به اندازه خودش در خواست میکند ومن در حد و اندازه خودم به او میدهم ..
اگر کسی که صدقه میداد به خوبی میدانست ومجسم میکرد که صدقه ی او پیش از دست نیازمند در دست خدا قرار می گیرد …
هراینه لذت دهنده بیش از لذت گیرنده بود
این یک معامله با خداست.

۱۳۹۷ مرداد ۲۸, یکشنبه

آیا من خوشبختم؟


آیا من خوشبختم؟

    خوشبختی
خوشبختی
جلو ویترین مغازه پسرکی نشسته یک ترازو  و یک کتاب کهنهٴ درسی دوم دبستان و دفتر مشق کهنه و پاک کن و مداد جلوش. اولین بار نیست که می‌بینمش، همانجا بین دو مغازه. یک چشمش به مشقش است و یک چشمش به عابران،
جلو می‌روم. چشمان کودک به بالا نگاه می‌کند: خودتونو وزن کنین!
پیش از این، چند بار او را دیده‌‌ام. دلم برایش می‌سوزد اما دیروز، به سراغَش رفتم.
می‌خواستم به او کمکی کرده باشم،
به کودک لبخند زدم.
زیرچشمی به کفشها و لباسم نگاه کرد، بعد پرسید:”ببخشین خانوم! شما خوشبختین؟”
گفتم: چرا می‌پرسی؟
آخه رنگ کفشاتون به لباستون می‌خوره.
پولی به کودک دادم و با لبخند از او دور شدم.
هنوز به من نگاه می‌کرد
ببخشید خانم!   آیا شما خوشبختید؟
  ببخشید خانم! آیا شما خوشبختید؟
شما خوشبختید؟
آیا شما خوشبختید؟
از آن روز، این سوال، در گوشم تکرار می‌شود.
درخانه آلبوم خانوادگی‌‌ام را ورق می‌زنم. عکس با بچه‌‌هام. عکس با پدر و مادر.
از آن روز به‌‌دنبال پاسخ این سوالم. جواب دادن به آن مشکل است. چرا که هر وقت می‌خواهم به آن پاسخ بدهم، دو چشم‌انداز کاملاً متفاوت در برابرم پیدا می‌شوند.
پنجره را باز می‌کنم.
تصویر بیرون سیاه است. و تصویر محو زنی در میانهٴ سیاهی‌ها، پشت میله‌ها دیده می‌شود.
پنجره را می‌بندم و دوباره باز می‌کنم، تصویر بیرون سفید است. و تصویر محو زنی با چهرهٴ خندان در جادهایی از میان نور نزدیک می‌شود.
دوباره توی خیابانم.
در حالی که به خودم و خوشبختی خودم می‌اندیشم، چهره‌‌هایی کم کم مرا به اندیشیدن به یک من دیگر وا میدارند. من، یک زنم. به تدریج دیگر کم کم از جانب آنها می‌پرسم: آیا من خوشبختم؟
یک دختر دانشجو که از روبه‌رو می‌آید گویی وقتی نگاهم می‌کند همین سؤال را می‌کند.
آیا تو خوشبختی؟
یک زن معلم که از پنجره‌‌ی مدرسه به من نگاه می‌کند و در پشت سرش تخته سیاه است گویی در پشت سرش روی تخته نوشته:
خوشبختی چیست؟
زنی که در پیاده رو راه می‌رود و چادر و حجاب اجباری پوشیده از من می‌پرسد: تو بگو
آیا من آزادی انتخاب لباس خود را دارم.؟ چرا دیگران تعیین می‌کنند که من چه بپوشم؟

 به‌خاطر این تحمیل، هر لحظه تحقیر می‌شوم.
کم کم واژه‌‌های در و دیوار شهر دارند پاسخم را می‌دهند.
به‌هنگام ورود به یک پارک تفریحی، تابلو پارک بهشت مادران ویژه‌‌ی بانوان حالا برایم معنا دارد. من محدودم. 
جلو پارکینگ ساختمانمان وقتی ماشین را پارک می‌کنم و بیرون می‌آیم. در روبه‌‌رو آنطرف خیابان، دختری را می‌بینم. که ایستاده و گل می‌فروشد. خشکم می‌زند. همان‌طور زیر برف می‌ایستم و نگاهش می‌کنم. زیر چراغ قرمز ایستاده و شیشه‌‌ی ماشینها را پاک می‌کند و به‌زور به راننده گلی می‌دهد. راننده پولی به او می‌دهد و گلی می‌گیرد و گاز می‌دهد. آب برفها به دخترک می‌پاشد. 
بعد از دو سه تا ماشین که رد می‌شوند چشم دخترک به من می‌افتد که نگاهش می‌کنم. فکر می‌کند که گل می‌خواهم. به دو به سمت من می‌آید. نزدیک است که زیر ماشین برود. اما ماشینها مواظبش هستند. و او خودش را به من می‌‌رساند. چقدر زیباست. اما سرما صورتش را سوزانده. به من که می‌‌رسد با آستیشن برفهای پیشانیش را پاک می‌کند و می‌گوید:
خانم گل می‌خواین! گلای تازه..
توی سر من هنوز همان سؤال می‌چرخد. آیا من خوشبختم؟  چطور می‌توانم خوشبخت باشم. خانه دارم. ماشین دارم. خانواده دارم. شغل دارم. همسر دارم، بچه دارم... همه چیز... ولی....
دخترک از حالت بهت من تعجب کرده. هی می‌پرسد:
گل خانوم. گل. گل نمی‌خواین؟
صورت آن پسرک پیش چشمم می‌آید؟ «رنگ کفشاتون هم به لباستون میاد».
به دخترک نگاه می‌کنم. او برگشته به دوستش که آنطرف خیابان صدایش می‌کند نگاه می‌کند. پس آنها دوسه تا هستند. وای. این دختران معصوم... توی خبابانها...
او هم می دود و پیش من می‌آید
خانوم بخرین ازش. از منم بخرین
وای خدا.... من خوشبختم؟
روی زانو می‌نشینم. هر دویشان تعجب می‌کنند. گلهایشان را می‌گیرم. می‌گذارم روی پیاده رو.. بعد هر دوشان را در آغوش می‌گیرم و می‌گریم.
خانوم! چی شده؟ ناراحت شدین!؟ خانوم؟
هق هق کنان می‌گویم: من خوشبخت نیستم.
من خوشخبت نیستم....
آنها با حیرت نگاهم می‌کنند. بعد پول دسته گلهایشان را می‌دهم و هر دو دسته گل را بر می دارم و به خانه می‌روم
اشکهایم روی گلها می‌ریزند
در حالی که هر دو نگاهم می‌گنند بر می‌گردم و به آنها می‌گویم: فردا هم به آن پسرک واکسی خواهم گفت که من خوشبخت نیستم.

فیلتر تلگرام در ایران به شکل جدی با شکست مواجه شد

فیلتر تلگرام در ایران به شکل جدی با شکست مواجه شد

    شکست فیلتر تلگرام
شکست فیلتر تلگرام
عضو کمیته تعیین مصادیق مجرمانه رایانه‌ای در مجلس رژیم ایران اعلام کرد که طرح فیلتر تلگرام به شکل جدی با شکست مواجه شده است.

شکست جدی فیلتر تلگرام

خبرگزاری آناتولی ترکیه به‌نقل از محمد کاظمی، عضو کمیته تعیین مصادیق مجرمانه رایانه‌ای در مجلس رژیم ایران با ناموفق خواندن طرح فیلتر تلگرام در این کشور، در مورد آمار منتشره درباره باقی ماندن ۷۹٪ کاربران ایرانی پس از فیلتر این شبکه گفت: «به اعتقاد من تقریباً تمام افرادی که از تلگرام استفاده می‌کردند پس از فیلتر آن نیز در حال استفاده از این برنامه هستند و طرح فیلتر تلگرام به شکل جدی با شکست مواجه شد».
کاظمی تأکید کرد: «ایجاد محدودیتها به هیچ‌وجه ما را به اهدافمان نمی‌رساند، به جای ایجاد محدودیت باید سراغ روش‌‎های پیشگیرانه برویم و سیاست‎های محدودکننده نتیجه عکس می‌دهد».
لازم به ذکر است که تلگرام پرطرفدارترین پیام‌رسان بین کاربران ایرانی بوده و نقش مهمی در اطلاع‌رسانی برای تظاهراتها و تجمعات اعتراضی مردم در قیام سراسری دیماه ۹۶ ایفا کرد و به یکی از بزرگترین چالشهای سرکردگان نظام تبدیل شد و از آن زمان بحثها پیرامون فیلترینگ آن قوت گرفت.
پیشتر نیز مقامات رژیم ایران در پی بالا گرفتن خبر فیلتر احتمالی اینستاگرام، به شکست فیلتر شبکه‌های اجتماعی اعتراف کرده‌اند:

فیلتر و مسدود سازی شبکه‌های اجتماعی

  • یک نماینده مجلس رژیم نیز روز شنبه، ۲۳تیرماه، فیلترینگ احتمالی اینستاگرام را "مثل تلگرام" بی‌نتیجه خواند. معاون اول دادستان رژیم پیش از این خبر داده بود که فیلتر اینستاگرام در دستور کار قرار گرفته و به‌طور جدی پیگیری می‌شود.
  • معاون اول دادستان کل رژیم ایران، آخوند محمد مصدق به خبرگزاری حکومتی فارس، گفت: «فیلتر اینستاگرام در دستور کار قرار گرفته و خرم‌آبادی در معاونت امور فضای مجازی دادستانی رژیم به‌صورت جدی پیگیر این موضوع شده و باید ببینیم چه اتفاقی می‌افتد.»
  • طیبه سیاوشی، روز شنبه در گفتگو با خبرگزاری حکومتی ایلنا، گفت: «آمار خروج افراد از تلگرام پس از فیلتر و مسدود سازی نشان داد درصد پایینی از مردم از تلگرام خارج شده بودند و مابقی با فیلترشکن بهتلگرام می‌آمدند، اینستاگرام هم اگر فیلتر شود، همین نتیجه را در پی دارد».« اینستاگرام هم فرصت است هم تهدید و متأسفانه نتوانسته‌ایم از فرصت‌های آن به اندازه کافی بهره ببریم، با فیلتر کردن اینستاگرام فرصت تهدید آن از بین نمی‌رود.»

اعتراف به شکست فیلتر تلگرام

  • سایت حکومتی اقتصاد آنلاین ۲۸ اردیبهشت به‌نقل از وزیر ارتباطات آخوند روحانی نوشت: «اعلام شکست فیلتر تلگرام توسط وزیر ارتباطات». وزیر ارتباطات آخوند روحانی گفت«بازدید از تلگرام روزبه روز بعد از فیلتر در حال افزایش و بازگشت به‌حالت اولیه است».
  • محمدرضا تاجیک عضو سابق مجمع تشخیص نظام آخوندی نیز در پاسخ به سؤال خبرنگار روزنامه حکومتی اعتماد، ۲۸خرداد ۹۷، به بی‌خاصیتی تلاشهای نظام برای فیلتر و جلوگیری از دسترسی میلیون‌ها ایرانی اعتراف می‌کند و می‌گوید: «به نظر من بالاخره این کارت را که از روی میز بندازی، کارت دیگری روی میز قرار می‌گیرد. این دریچه را که ببندی دریچه دیگری باز می‌شود. جهان ما عصری نیست که با استراتژی‌های سدسازی بتوان با آن مواجه شد. از نظر استراتژیک هیچ چاره‌ای نداریم غیر از این‌که با یک استراتژی مصون‌سازی پیش برویم. هیچ سدی نیست که بتواند جلوی این فضاها را بگیرد».
  • روزنامه حکومتی شرق ۲۷ اردیبهشت از افزایش مراجعه کاربران به تلگرام خبر داد و در مورد آمار مراجعه مردم به تلگرام طی روز ۲۷ اردیبهشت نوشت این تعداد به نسبت یک روز قبل ۳۲۰میلیون مورد افزایش داشت و با یک میلیارد و ۶۰۰میلیون مراجعه رکورد جدیدی از زمان آغاز فیلترینگ را رقم زده است.
  • خبرگزاری حکومتی ایسنا ۲۹ اردیبهشت ۹۷ نیز به شکست فیلترینگ اذعان می‌کند و به‌نقل از رمضانعلی سبحانی‌فر نماینده مجلس رژیم ایران نوشت: «باز کردن عرصه فعالیت اپلیکیشنهای داخلی به بهای تشدید فیلترینگ تلگرام و کاهش سرعت اینترنت نه تنها موجب کاهش اقبال عمومی مردم به خدمات و سرویس‌های متنوع و گسترده این نرم‌افزار قدرتمند اجتماعی نشده بلکه موجب به مخاطره افتادن فضای سیاسی، امنیتی و اخلاقی جامعه به‌دلیل شدت نصب فزاینده فیلترشکن‌ها در گوشی‌های تلفن همراه عموم مردم شده است». به‌گفته این نماینده مجلس ارتجاع «فیلترینگ از چاله به چاه افتادن است»، وی همچنین به اقبال مردم نسبت به اپلیکیشنهای فیلتر شده،اشاره و اعتراف می‌کند «نمی‌توان مردم را محدود به استفاده از شبکه‌های اجتماعی داخلی کرد».

دیوار نویسی کانون شورشی در رشت

#مصدق_روحت_شاد

دیوار نویسی کانون شورشی ۲۲۲ در سرپل ذهاب

#مصدق_روحت_شاد

مصدق روحت شاد راهت ادامه دارد – تهران، کرج و کرمانشاه

#مصدق_روحت_شاد

نصب پوستر دکتر مصدق و مسعود رجوی در قرچک ورامین

#مصدق_روحت_شاد

گاز اشک‌آور و باتون پاسخ یکان ضدشورش به کارگران اعتصابی نیشکر هفت‌تپه

گاز اشک‌آور و باتون پاسخ یکان ضدشورش به کارگران اعتصابی نیشکر هفت‌تپه

    گاز اشک آور و باتوم پاسخ یکان ضدشورش به کارگران اعتصابی نیشکر هفت تپه -آرشیو
گاز اشک آور و باتوم پاسخ یکان ضدشورش به کارگران اعتصابی نیشکر هفت تپه -آرشیو
مأموران یکان ویژه ضدشورش شهر شوش ساعت ۱۱صبح امروز یکشنبه به محل تجمع کارگران اعتصابی نیشکر هفته تپه با شلیک گاز اشک‌آور و باتون به‌طور وحشیانه‌ای حمله کردند و کارگران را مورد ضرب ‌و شتم قرار دادند و چند کارگر را بازداشت کردند که پس از اعتراض کارگران، وادار به آزاد کردن آنها شدند.
کارگران اخراجی خوراک دام نیشکر هفت‌تپه،در اعتراض به اخراج خود در مقابل در ورودی شرکت تحصن کردند. تعدادی از کارگران به جان آمده با ریختن بنزین به روی خود اقدام به خودسوزی کردند که سایر کارگران مانع این اقدام شدند.

جزییاتی از یورش یکان ویژه به کارگران اعتصابی هفت‌تپه

روز یکشنبه ۲۸مرداد ۹۷ کارگران اخراجی خوراک دام نیشکر هفت‌تپه به‌منظور بازگشت به کار در مقابل درب ورودی خوراک دام نیشکر هفت‌تپه تحصن کردند.
این کارگران که خواهان بازگشت بکار بودند به‌دنبال درگیری لفظی با مدیر این مجموعه به نام غفاری، با ریختن بنزین بر سر و روی خود اقدام به خودسوزی می‌کنند که با دخالت کارگران شاغل حاضر در محل موفق به خودسوزی نمی‌شوند.
حوالی ساعت ۱۱صبح یگان ویژه ضدشورش شهر شوش به محل تجمع کارگران اعتصابی (در مقابل دفتر مدیریت) با شلیک گاز اشک‌آور و باتون و گاز فلفل و پنجه بوکس به‌طور وحشیانه‌ای حمله کرده و کارگران را مورد ضرب ‌و شتم شدید قرار می‌دهند. به‌طوری‌که یکی از کارگران مجروح بار دیگر دست به خودسوزی زد.
پنج نفر از کارگران دستگیر شده و به بیدادگاه شوش منتقل می‌شوند. اسامی این کارگران عبارتند از:
۱- کریم آل کثیر ۲- علی آل کثیر ۳- یحیی سعدی ۴- حمزه آل کثیر. ۵- فارس سعدی
بعد از ساعتهایی هر پنج کارگر بازداشتی در نتیجه تلاشهای نماینده‌های کارگران هفت‌تپه، در حالیکه با اتهام اخلال در نظم برایشان پرونده قضایی تشکیل شد با قرار فیش حقوقی آزاد شدند.
کارگران شرکت نیشکر هفت‌تپه در سال جاری بجز حقوقهای فروردین و اردیبهشت ماه حقوقی دریافت نکرده‌اند و در شرایط بسیار سخت معیشتی قرار دارند.

اعتراف خبرگزاری رژیم به اعتراض کارگران نیشکر هفت‌تپه

خبرنگار حکومتی ایلنا به‌نقل از منابع کارگری در شوش نوشت: از چهار روز پیش تعداد زیادی از کارگران مجتمع کشت و صنعت هفت‌تپه با همراهی کارگران بخش کشاورزی مقابل ساختمان مدیریت این مجتمع برای وصول مطالبات صنفی خود دست به اعتراض صنفی می‌زنند. این اعتراضات امروز یکشنبه (۲۸مرداد ماه) نیز ادامه داشت.
به گفته یکی از کارگران معترض، تعداد تجمع‌کنندگان که در اصل کارگران رسمی و روزمزدی شاغل در بخش صنعت و کشاورزی این مجتمع هستند؛ تا ۵۰۰نفر برآورد می‌شود.
وی افزود: کارگران مجتمع هفت‌تپه دست‌کم ۲ تا ۳ماه مزد معوقه طلب کارند. بخشی از اعتراض کارگران نیز ناشی از مشکلاتی‌ست که اخیراً کارفرما در زمینه تغییر کد کارگاه در لیست بیمه تأمین اجتماعی کارگران به‌وجود آورده است.
او همچنین گفت: دلیل دیگر اعتراض کارگران این واحد تولیدی، مربوط به قوت گرفتن شائبه تقسیم اراضی و املاک کشاورزی و صنعتی از سوی شرکای این مجتمع است که موجب تشدید نگرانی کارگران شده.
این کارگر با بیان این‌که عملی نشدن انعقاد قرارداد کار با ۱۵۰۰کارگر روزمزدی نیز از مطالبات کارگران حاضر در تجمع است، در ادامه افزود: کارگران روزمزدی مدعی هستند هنوز کارفرما به وعده‌هایی که در حضور مسئولان برای عقد قرارداد دائم به آنها داده‌‌ بود، عمل نکرده است.

۱۳۹۷ مرداد ۲۶, جمعه

به “تدبیرش” اعتماد کن..


پیرمرد روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت؛ روزی اسب پیرمرد فرار کرد، همه همسایه ها برای دلداری به خانه پیرمرد آمدند و گفتند: عجب شانس بدی آوردی که اسبت فرار کرد!
روستا زاده پیـر جواب داد: از کجا می دانید که ایـن از خوش شانسی من بـوده یا از بـد شانسی ام؟ همسایه ها با تعجب جواب دادن: خوب معلومه که این از بد شانسیه!
هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیـرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت. این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند: عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت به همراه بیست اسب دیگر به خانه بر گشت!
پیر مرد بار دیگر در جواب گفت: از کجا میدانید که ایــن از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟
فـردای آن روز پـسر پیـرمرد در میان اسب های وحشی، زمین خورد و پایش شکست. همسایه ها بار دیگر آمدند و گفتند:  عجب شانس بدی! و کشاورز پیـر گفت: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟
و چند تا از همسایه ها با عصبانیت گـــفتند: خب معلومه که از بد شانسیه تو بـوده پیرمرد کودن!
چند روز بــعد نیـروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدند و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمینی دوردست با خود بردند. پسر کشاورز پیر به خاطر پای شکسته اش از اعزام، معاف شد.
هـمسایه ها بار دیگر بـرای تبـریک به خانه پیـرمرد رفتند: عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد! و کـشاورز پیـر گفت: از کجا میدانید که…؟
خیلی از ما اتفاقاتی در زندگی خود داشتیم؛اتفاقاتی که از نظر ظاهـری برای ما بـد بوده اند اما برای ما خیر زیادی در آن نهفته بوده است…
خداوند یگانه تکیه گاه من و توست!
پس…
به “تدبیرش” اعتماد کن..
به “حکمتش” دل بسپار…
به او “تـوکل” کن…
و …
به سمت او “قدمی بردار”

🔻ترانه پارتیزان با صدای گرم لئونارد کوهن خواننده کانادایی

🔻ترانه پارتیزان

با صدای گرم لئونارد کوهن خواننده کانادایی

در دوران پایانی حکومت آخوندها چه تهدیداتی وجود دارد ؟

وقتی عشق بی انتهاست فاصله ی بین قلبها محومیشود


استادى از شاگردانش پرسید:
«چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟»
شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: «چون در آن لحظه، آرامش و خونسردی‌مان را از دست می‌دهیم.»
استاد پرسید: «این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد، داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟»
شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد. سرانجام او چنین توضیح داد: «هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.»
سپس استاد پرسید: «هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آنها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است.»
استاد ادامه داد: «هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود. سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد.»

ترانه سرم دربلاست ترکی

ترانه سرم دربلاست ترکی

۱۳۹۷ مرداد ۲۴, چهارشنبه

ارزشي به اسم فداكاري


جك براي استخدام به يك شركت مراجعه كرد. مدير شركت به جاي سؤال و جوابهاي مرسوم، كاغذي جلوِ جك گذاشت و از او خواست تنها به يك سئوال پاسخ بدهد. سئوال اين بود:
«شما در يك شب بسيار سرد و طوفاني، در جاده اي خلوت رانندگي ميكنيد ، ناگهان متوجه ميشويد كه۲نفر در ايستگاه اتوبوس، به انتظار رسيدن اتوبوس، اين پا و آن پا ميكنند و در آن باد و باران و طوفان، چشم براه معجزه هستند تا اتوبوس بيايد و آنها سوار شوند. يكي از آنها پيرزن بيماري است كه اگر هر چه زودتر كمكي به او نشود ممكن است همانجا در ايستگاه اتوبوس غزل خداحافظي را بخواند. دومين نفر، صميمي ترين و قديمي ترين دوست شما است كه حتي يك بار جان شما را از مرگ نجات داده است.حال اگر اتوموبيل شما فقط يك جاي خالي داشته باشد ، شما از ميان دو نفر كداميك را سوار ماشينتان مي كنيد؟ پير زن بيمار؟ يا دوست قديمي؟ »جوابي كه جك به مدير شركت داد، سبب شد تا از ميان ۲۰۰ نفر متقاضي، برنده شود و به استخدام شركت درآيد. جك گفت: من سوييچ ماشينم را ميدهم به آن دوست قديمي ام تا پير زن بيمار را به بيمارستان برساند و خودم در ايستگاه اتوبوس ميمانم تا اتوبوس از راه برسد و من را سوار كند.

طنز : از خواب بیدار شین! مملکت تو موقعیت بدیه!»😂😂😂 برای رفع خستگی

‏لقمه شو جدید (((((:
از خواب بیدار شین! مملکت تو موقعیت بدیه!»👌

۱۳۹۷ مرداد ۲۳, سه‌شنبه

🍁🎸 ترانه کلیپ زیبای همه چیم یار 🍁 ترانه# شیرازی

🍁🎸 ترانه کلیپ زیبای همه چیم یار 🍁 ترانه شیرازی 🍁🌹 تقدیم به تمامی جوانان #قیام آفرین

یه روز يه بابايي پسرش فارغ التحصيل ميشه. هيچي هم بارش نبوده.


 یه روز يه بابايي پسرش
فارغ التحصيل ميشه. هيچي هم بارش نبوده.

زنگ ميزنه به پارتيش ميگه :
دمت گرم واسه پسرم يه شغلي پيدا کن.

پارتيه ميگه : ميخواي سفيرش کنم؟
باباهه ميگه : نه بابا اون خيلي زياده..
پارتيه ميگه : ميخواي وزيرش کنم ؟
باباهه ميگه : اوووووووف نه...
پارتیه میگه: میخوای نماینده مجلسش کنم؟
باباهه میگه: نه بابا زیادشه!
پارتیه میگه: میخوای فرماندارش کنم ؟


باباهه ميگه : نه بابا يه جايي معلمی چيزيش کن..
پارتيه ميگه : شرمنده اون ديگه سواد ميخواد...!!
👈

کنسرت داریوش - خونه

# همبستگی_ملی #سپاه_عامل_سیل #خامنه‌ای_عامل_ویرانی